به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ امروز سالمرگ محمدعلی سپانلو شاعری است که در بین اهالی فرهنگ به شاعر تهران معروف است. خودش میگوید: «زمانی تهران در اذهان منفور شده بود و بعضی میگفتند در تهران اجحاف و دروغ وجود دارد؛ انگار که شهر خودشان سمبل صداقت بوده است. من پاسخ میدادم که صداقت و بیصداقتی در همه شهرها هست، اما در تهران برای شما امنیت وجود دارد؛ چون در هیچ شهری نمیتوانید به اهالی آن بد بگویید، اما در مورد تهران هرچه که بگویید، کسی کاری با شما ندارد.» سالمرگ این شاعر بهانهای شد تا به سراغ حافظ موسوی، شاعر، منتقد ادبی و از دوستان سپانلو برویم و با او درباره دغدغههای سپانلو برای شهرش صحبت کنیم.
حافظ موسوی در گفتوگو با ایبنا در توضیح دلایل نامگذاری سپانلو به اسم شاعر تهران اظهار کرد: سپانلو را از خیلی وقت پیش شاعر تهران مینامیدند؛ چراکه بچه تهران بود و آن طور که خودش تعریف میکرد تا پنج نسل قبلش هم به تهران برمیگشت. در نتیجه او هم مثل هر آدمی که به زادگاهاش علاقه دارد و عشق میورزد، عاشق زادگاهاش بود.
وی ادامه داد: از طرفی سپانلو شاعر مدرن بود و شما در جایی از شعرش نمیبینید که ویژگیها یا نوستالژیهای روستایی نمایان باشد. اگر هم نوستالژی در شعر او باشد مربوط به المانهای زندگی شهری است. المانهایی مثل لالهزار، کوچه دردار، کوچه لختیها؛ در واقع او در نوستالژیها نیز به تاریخ معاصر تهران میپردازد. او میخواست به کسانی که معتقد بودند تهران نماد ظلم و جور پادشاهان است، نشان دهد که تهران شهر مادر است و از این رو به تهران دلبستگی و رابطه عاطفی داشت.
این شاعر با اشاره به توجه سپانلو به تهران گفت: بیشترین توجه به تهران در شعر فارسی، در اشعار سپانلو وجود دارد که به نظر من این دلبستگی و تعلق در منظومه «خانم زمان» به خوبی نمایان است. این مجموعه یکی از درخشانترین منظومههای شاعر است و به خاطر دارم که در زمان حیات شاعر نیز نقد بسیار مفصلی درباره این کتاب نوشتم و منتشر کردم. سپانلو در منظومه «خانم زمان» تاریخ تهران معاصر را از دوره پهلوی اول تا روزگار جاری مرور کرده و یک گزارش شاعرانه داده است.
وی افزود: شاید او در مجموعه شعرهای دیگر هم این مسیر را رفته باشد اما مهمترین مجموعهای که سپانلو در آن به طور اختصاصی به تهران اشاره کرده، منظومه «خانم زمان» است که کل منظومه درگیر تهران است. در شعرهای سپانلو تصویرهایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران یا کافههای روشنفکری دهه 40 را میبینید و بازگشتی به گذشته خودش داشته است و به نوعی تهران دغدغه اوست و همه اینها باعث شده که او شاعر تهران نام بگیرد. البته این نکته را نیز باید یادآور شوم که قبل از اینکه مسئولان دولتی از سپانلو به عنوان شاعر تهران یاد کنند، در جوامع ادبی همه او را به عنوان شاعر تهران میشناختند و این جامعه ادبی و مردم بودند که چنین لقبی به او دادند، نه مسئولان.
از او درباره نخستین باری سوال میکنیم که به سپانلو چنین لقبی دادند و در جواب میگوید: یادم نیست که نخستین بار چه کسی چنین لقبی به او داد اما به خاطر دارم که حدود 20 سال پیش، عباس صفاری مصاحبهای را با سپانلو انجام داد و در آن مصاحبه صفاری به تمرکز سپانلو روی تهران اشاره کرد و تهران یکی از محورهای گفتوگو این دو نفر بود.
وی ادامه داد: خانواده (همسر و فرزندان) سپانلو بعد از انقلاب از ایران رفتند؛ اما سپانلو مایل نبود که تهران را ترک کند و از این رو چند بار کشور را ترک کرد اما مجددا به تهران بازگشت و در آن زندگی کرد. سپانلو همانطور که خواستار عدالت سوسیال – دموکراسی برای جامعه خودش بود، در عین حال شاعری ملیگرا نیز بود. بنابراین اگر به مجموعه آثار سپانلو نگاه کنید، روحیه ملی در شعرش به وفور دیده میشود.
موسوی در توضیح روحیه ملیگرایی سپانلو گفت: جانب داری از جنبش ملی و گروه دکتر مصدق یا به طور کلی آنچه که برمیگردد به هویت ملی و مسائل ملی که سپانلو به آنها حساس بود، در آثار این شاعر نیز وجود دارد. بدون شک کسی که چنین نگاهی دارد، نمیتواند نسبت به شهرش نیز بی تفاوت باشد؛ چراکه شهرش نیز به عنوان یک عنصر ملی برایش اهمیت دارد.
وی ادامه داد: نکته مهم دیگری که سپانلو در مقدمه «خانم زمان» به آن اشاره کرده، این است که میگوید همه شهرستانیها برای هر نوع پیشرفتی وارد تهران میشوند و از طرفی همه به تهران فحش و بد بیراه میگویند، در حالی که اگر یک تهرانی به یک شهرستانی کوچکترین بیاحترامی کند، فرد برافروخته میشود. بعدها تاریخ معاصر ما نشان داد که تهران نه تنها نقش یک انگل را در جامعه ایران ندارد، بلکه یک جور نقش پیشرو داشته است و از دوره مشروطه به این طرف تهران قلبش تپش اجتماعی ایران بوده و تهران مادری است که با آغوش باز همه را در خودش میسپارد اما فرزندان همه ناسپاسی میکنند.
این شاعر پیشکسوت با تشریح حضور تهران معاصر در آثار سپانلو گفت: بدون شک هیچ هنرمندی مانند سپانلو تاریخ معاصر تهران را در آثارش بازتاب نداده است. لالهزار قدیم، کافهها، خوانندهها و حتی مسابقات فوتبال دهه 40 و کرکری آبی و قرمزهای پایتخت، همه در شعر او نمایان است. همه اینها بخشی از زندگی اجتماعی تهران است که در آثار سپانلو میبینیم و میتوان، او را هویت فرهنگی تهران دانست.
موسوی با اشاره به نقش اهل قلم در هویتبخشی به یک شهر گفت: شهر سنپترزبورگ از دل یک باتلاق درآمد؛ یعنی تزار روس یک منطقه باتلاقی را کوبید و شهری بنا کرد و شاعر بزرگی به نام پوشکین هویت و اعتبار ادبی و هنری به این شهر داد. در ایران ما چنین سنتی نداریم و نداشتیم. شما ببینید که اورهان پاموک به چه شکلی از استانبول نوشته است که آدمی که به استانبول هم نرفته، وجب به وجب شهر را لمس میکند. این گریز از زندگی شهری نمیدانم ریشه در چه چیزی دارد اما عوامل زیادی دخیل هستند که ما از آن ننوشتیم.
وی در پایان گفت: برای مثال در زمان گذشته وقتی شما از تهران به شهر دیگری میرفتید، انگار در دو کشور متفاوت بودید و همین الان هم این اختلاف سطح طبقاتی با برخی شهرها وجود دارد که روح عدالتخواه روشنفکری آن را نمیپذیرد اما ما نباید این را پای تهران بگذاریم؛ چراکه حداقل در 50 سال گذشته پرچم عدالتخواهی در دست تهران و ساکنانش بوده است. مثل دانشجویان دانشگاه تهران یا نهادهای روشنفکری؛ بنابراین آن دیدگاه تاریک به تاریخ سپرده شده است و سپانلو جزو نخستین کسانی است که چنین دیدگاهی را به مردم میدهد.
نظر شما